کافه چی قهوه ام را شیرین کن ان زمان که تلخ مینوشیدم روزگارم شیرین بود
تو از من گذشتی، رفتی رفتی سمتی که نور بود، روشنایی بود.
من در تنهایی سمتی که تاریکی بود فرو ریختم
و تاریکی افزونتر شد
تو در تمامِ زبانها ترجمهی لبخندی،
هرکجای جهان که تو را بخوانند گُل از گُلِشان میشکفد
چه فرق میکند زمین گِرد باشد یا مسطح
وقتی
تو هیچکجای آن نیستی؟!
تمامِ سرنوشتم یک درخت وُ چند لکه ابر بود
در فنجانی واژگونه از قهوه ی چشم هات . هرگز ننوشیدمت !
با هم که قدم میزنیم حسودیاَش میشود آفتاب
نه که هیچگاه قدم نزده است با ماه!
ایـن روزهــا
عجیـب دلـم بـچگـی مـی خواهـد …
"خستـه ام"
فـقط یـک قـلم لطـفاً …
نوشته شده توسط اجی شما " ماه " بازم از دردلهایم براتون مینویسم.
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : (ماه) Month تاریخ : دو شنبه 3 تير 1392برچسب:,